-
ایران
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 00:00
حوصله از خمیازه ام که سر می رود ستاره های مردم را می شمارم می خوانم با صدایی که خودم هنوز نشنیده ام تو بیدار می شوی سراغ چمدانت را می گیری دلت دنبال هزار هزار سایه های رفته پرمی کشد تو اینجا را دوست نداری اینجا سرزمین جادو شده ؛ایران است من اینجا را دوست دارم سرزمین خستگیهای تکراری دیار زنده های سرگردان روزهای چهار...
-
قهرم
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 19:26
قهرم ... به فریاد نزدیکتر ، از رنگ دورتر ، به نفرین شبیه تر قهرم ، اسمم؟ سپیده؟ ستاره؟ گل بود؟ شبنم ؟ شب بود خطوط روزنامه پر از پارازیت شد کتابها هم که قطع شدند خون... فشار خونم افتاد،زیر پا ،له شد و این روزها برای آمدنمان فرش قرمز می اندازند . . . .
-
زندگی
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 22:22
بگرد.. . لابه لای پاییزهای بایگانی شده زیر خوابهای پریشان. آرزوهای رسیده وکال وشاید دود سیگار سیگارهای نکشیده و ته کشیده نگرد.. زندگی شاید... روزمرگی های مزخرف پوچ مستی شباویزها فالهای خالی بی قهوه یا معشوقه های جامانده در سده هشت...
-
اجازه عبور
شنبه 6 تیرماه سال 1388 23:31
بر دنیا قفلی از هیچ زده ای تا باد هم دعاهایم را برای خدا نبرد صدای سرفه های خشک را میشنوی دیر گاهیست نفسهای زندگی تنگ است این کهنه پاره ها را نمی پوشم من بزرگ شده ام لباسهای کودکیها برایم تنگ اند - چه سود؟! جاده ها را گشاد کرده اند کسی اجازه عبور ندارد !!
-
بهار
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 15:18
پنجره به غبار نشسته زمستان زمزمه نسیم اغواگر آفتاب، به روی برفهای احساس اکنون لبخند معصومانه جوانه ها درختان ، دعوتنامه زندگی فرستاده اند غم باید چمدانش را ببندد حتی اگر نخواهد... (سال نو رو به همه دوستای خوبم تبریک میگم . با آرزوی بهترینها .)
-
قابهای خالی
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 21:30
این قابهای خالی ، پر از آرزوهایی که ... پر از ستاره هایی که ... این یکی:عصر آن روز بهاری،زیر آن درخت بید آن دیگری:تولد یک سالگیمان بعدی:عطر نفسهایت کناریش:عشق،عادت،انتظار پشت آن یکی: ... باز می گویند قابهای خالی! ولی ندیده ای... این یک قاب هنوز هم خالیست! برای تصویری که ندارمش؟؟!!
-
۱۳خوش یمن شد!
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 22:12
باز ٬ سیزده خوش یمن. عجیب است٬ هوای ابری و شادیِ همیشگی ام پاییز فصل زندگی٬ و به کرات کلاغها خوش خبر چه آواز گوش نوازی. عجیب است بی معشوق عاشقم و در این دوباره های حبس رها. خاطره انگیزند ٬ زوزه های شبانه گرگها و ترسی دلچسب در تاریکی . -بگذار ببینم ... چه روزی به دنیا آمدم ؟ مثل آن دیگری ها ۲۱ روز بعد از تیر ماه بود...
-
خیال
جمعه 25 بهمنماه سال 1387 12:47
رزهای قرمز لبخندی از شادی هدیه لبانم... کمی نزدیکتر، لبخندم پژمرد ! -گلهای روی میز مصنوعی اند
-
صبوری
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 17:10
ثانیه ها ٬ مُنادیان انتظار . صبوریَم ٬ مستعمل سالها . نیامدنت ٬ ثانیه ها را کُشت و صبوریم کهنه شد.
-
آفتابی
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 22:43
پنجره ای رو به آسما ن. پرده هایی همیشه کشیده . خورشید٬ فردا باز هم می آید. او ٬ هر روز ٬ صبور تر... می تابد . تا تو پرده های اتاقت ر ا کنار بزنی.
-
زمستان
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 20:28
زمستان٬ همیشه سرد با آواز گنجشکها روی شاخه های خشکش ٬ چه بی رحمانه تمامییت عشق را به رخم می کشد ...
-
اگر امروز نیاید
شنبه 28 دیماه سال 1387 19:06
دیروز هایم را در پستوهای خانه پدر بزرگ گم کرده ام ! و معلم می گفت : برای فردا فعل خواهد می آید... راستی امروز ، دیروز بود یا فردا؟
-
امید
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 20:40
چنگ می زنم... درون خالی بی انتهای شب شاید ، ستاره سوخته ام را بیابم ...
-
بارانی
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 19:06
آسمان هم بغض کرده بود . دلم برای صدای هق هق گریه هایش تنگ شده ، او هم از غرور نمی بارد ! تا زیر آن که راه می روی دردهایت دیده نشود. اشک حرام است ! فریاد ممنوع! باید بمانی ، بروی وشاید ، شاید شاید بخندی ! راه هنوز هم ادامه دارد شاید آسمان روزی ببارد ...
-
مردانگی
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 19:02
مردانگی ؟ در تعریف : نوعی احساس که تقریبا همه آدمها فکر می کنند که دارند ...!!!!!
-
بازیگر
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 23:16
چشمهایم را که باز می کنم خورشید دیالوگ امروز را به دستم می دهد جلو آینه می ایستم... . . . خورشید که می رود ، از ستاره ها می پرسم : آیا فردا نقش خودم را بازی خواهم کرد...؟
-
روزی که رفتی شب بود!
شنبه 14 دیماه سال 1387 22:46
روزی که رفتی شب بود...! آن روزها چقدر نیندیشیدن به تو سخت بود . روی تمام صفحات ذهنم پررنگ نقاشی شده بودی و از تصویرت در همه دقایقم گریزی نبود. و امروز مرور زمان آن نقاشی را آنقدر کهنه و فرسوده کرده ، که برای بخاطر آوردنت باید زمانی طولانی به آن تصاویر زل بزنم ! باید می دانستی نقاشی ها تا همیشه پر رنگ نمی مانند.
-
تنهایی
جمعه 6 دیماه سال 1387 19:30
داخل آینه نگاهی می اندازم ، باز هم از همیشه قشنگ تر شده ام ! به خودم لبخند می زنم ، و آینه به تمسخر لبخندم را پاسخ می دهد... امروز باز هم برای من زیباتر شده ای ، برای آینه ...!!
-
نقطه.سر خط
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 22:03
فقط ای کاش مثل مشقهای مدرسه ، که آخر همه جمله ها نقطه می گذاشتیم ، حالا هم برای اتفاقات زندگی جرات گذاشتن آن نقطه را داشتیم ... برای یک انتهای مشخص ...! نقطه . سر خط...
-
ابدیت
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 00:14
من و او با هم مسافر یک قطار بودیم... چه زود به ایستگاه آخر رسید! دیروز پیاده شد.
-
فال شاملو!!
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 22:53
دیر وقت است . مثل همیشه دور و برم پر از کتابهایی است که می پرستمشان. - شاملو - به کتابش ورقی میزنم - دوباره آیدای شاملو شدم ! نیت می کنم ، خدایا سال 88 چه جور سالی خواهد بود ؟! ، چشمهایم را می بندم و بسم الله می گویم: - هیچ کجا،هیچ زمان،فریاد زندگی بی جواب نمانده است . به صداهای دور گوش میدهم ،از دور به صدای من گوش...
-
بهانه
جمعه 22 آذرماه سال 1387 15:22
هیچ به این فکر کردین که همیشه همه ما آدما به دنبال بهانه ای برای زندگی می گردیم . دنیا پر شده از مسائلی که صورت اونهارو خودمون می نویسیم و بعد به دنبال حلش می دویم ! و چه بسا در حل اونها در می مونیم!! حتی مسائلی وجود داره که حلشون خیلی آسونه فقط کافیه سرتو بلند کنی وبه اطرافت نگاهی بندازی ، جواب همین نزدیکیه ولی حتی...
-
انعکاس سبز
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 22:59
خدایا ، تو را حس می کنم ، اینجا...کنارم...نزدیکم...انسان نیستی که بگویم صدای نفسهایت را هم میشنوم ! ولی گاه از این هم به من نزدیکتری ، وجودت اطرافم را احاطه کرده . پروردگارا ، آنقدر بزرگی که تنها احساسم در درک آن است وبس...نه قلم توان نوشتنش را دارد ونه گفتارم قادر به بیانش...و آنقدر مهربانی که هیچ مادری را در حق هیچ...