پرچینهای تنهایی

فرصتی برای بودن

پرچینهای تنهایی

فرصتی برای بودن

روزی که رفتی شب بود!

روزی که رفتی شب بود...!

آن روزها چقدر نیندیشیدن به تو سخت بود . روی تمام صفحات ذهنم پررنگ نقاشی شده بودی و از تصویرت در همه دقایقم گریزی نبود.

و امروز مرور زمان آن نقاشی را آنقدر کهنه و فرسوده کرده ، که برای بخاطر آوردنت باید زمانی طولانی به آن تصاویر زل بزنم !

باید می دانستی نقاشی ها تا همیشه پر رنگ نمی مانند.

نظرات 5 + ارسال نظر
رکسانا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ق.ظ http://daftare-khaterat.blogsky.com

راستی دوست من ؛ فراموش کردم بگم : فراموشی شاید یکی از بهترین موهبتهای خدا باشه . امیدت رو به موهبتهای خدا زنده نگه دار . شاید روزی ....

مصطفی یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.mostafadanesh.blogfa.com

سلام دوست عزیز از بابت لطفتان نسبت به چاپ کتاب سپاسگذارم و چشم براهم اشعار شما را هم در قالب کتاب در بازار خریداری کنم // وبلاگتان را دیدم و از مطالبتا ن استفاده کردم و از مطلب ( تنهایی - داخل آیینه ... ) بسیار خوشم آمد و لذت برم /خسته نباشید و پیروز سرافراز بمانید

بازهم به من سر بزنید

پویا دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:26 ب.ظ

وبلاگ خوب و قشنگ شما رو دیدم خیلی عالیه اگه تونستی کتاب نامه های بی مقصد فرشته پناهی رو هم ببینید

نیلوفر چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام
وبلاگث خیلی با احساس بود.خیلی دوست داشتم.

علی راد شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://novin21.blogsky.com

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی/
چون سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو
خوشحال می شیم اگه در مسابقه ی ما شرکت کنید . (جایزه کتاب است – براتون پست می کنیم هر کجای وطن که باشید)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد